به آسفالت ترک خورده ی کوچه خیره شدم
-خانوم چیزی گم کردین؟
-بله؟
-پرسیدم چیزی گم کردین؟
چیزی؟ چیزی گم کرده ام؟ درسته چیزی گم کرده ام
-بله ، یه چیزی گم کردم
-کی گم شده؟
هر چقدر فکر میکنم چیزی به خاطرم نمیرسه.
با سردرگمی جواب میدم: نمیدونم
-اینجا افتاده؟
-نمیدونم تو همین کوچه باید گمش کرده باشم ، واسه یه کاری اومدم اینجا ، سر کوچه که نگاه کردم بود اما الان دیدم نیست ببینم، اسم اینجا کوچه زندگیه دیگه نه؟
-بله اسمش همینه، حالا چی گم کردین؟
سرم رو بالا میآرام و تو چشاش زل میزانم
از حالته نگاهم میره عقب
"خودم رو آقا، خودم رو گم کردم!"